مشکلات و مسائل کوچک و بزرگ تقریباً همیشه وجود دارند و هیچ انسانی در جهان نمیتواند در تمام عمر خود از مشکلات فرار کند. گاهی برای حل مسائل میتوان از روشهای عجیب استفاده نمود. این داستان آموزنده به یک راهحل جالب اشاره میکند.
پیرمردی کشاورز و تنها در سرزمینی زندگی میکرد. او میخواست مزرعهاش را شخم بزند تا در آن سیبزمینی بکارد، اما چون سن زیادی داست، این کار برایش خیلی سخت بود و او توانش را نداشت. تنها پسرش که میتوانست به او کمک کند، در زندان بود. پیرمرد نامهای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد:
«پسر عزیزم، من حال خوشی ندارم، چون امسال نمیتوانم در مزرعه سیبزمینی بکارم. من نمیخواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شدهام. ایکاش تو اینجا بودی و مزرعه را برای من شخم میزدی تا تمام مشکلات من حل میشد.
دوستدار تو، پدرت»
نامه به دست پسر رسید و او نامه را خواند. سپس پسر نامهی زیر را برای پدرش فرستاد:
«پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن. من آنجا اسلحه پنهان کردهام!»
صبح فردا گروهی از مأموران پلیس به محل زندگی پیرمرد رفتند و تمام مزرعه را شخم زدند، اما هیچ اسلحهای در مزرعه پیدا نکردند!
پیرمرد تعجب کرد و نامهی دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و چرا اسلحهها را پیدا نکردند؟
پسرش پاسخ داد:
«پدر جان، برو و سیبزمینیهایت را بکار. این بهترین کاری بود که از اینجا میتوانستم برایت انجام بدهم!»
نتیجه: هیچ غیرممکنی وجود ندارد و برای هر مشکلی میتوان راهحلی پیدا کرد. استفادهی درست از مغز و کمی خلاقیت میتواند در هر شرایطی به نفع انسان عمل کند و تمام عوامل را برای کمک و خدمت به او در اختیار بگیرد!
منبع: موفقیار
مرسیییییییی از مطالبتون
ما هم از همراهی شما متشکریم.
موفق و ثروتمند باشید